✔️
خودت را ببخش
برای تمام راه های نرفته
برای تمام بیـراهه های رفته
ببخش ...
بگذار احساست قدری هوایی بخورد
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم ...
که خود را برای تمامی این بیـراهه رفتن ها ببخشیم
و به خودمان بیایـیم
تا خدا تمامی درهایی که به خیال باطلمان بسته را
به رویمان باز کند ...
خطاهایت را بشناس
آنها را پذیرا باش
و تنها بین خودت و خدایـت نگهشان دار
این دنیا نامحرمِ بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد!
تا دست خدا هست
تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش ،
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر ؟!
دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟!
تنها خودت باش و زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر ناامیدی
لبخندی بزند رو به آسمان
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم می شود از نو شروع کرد ...
ای فرزند آدم ...
به عبادتم روی آور تا دلت را از خودم پر کنم
و جانت را از سرخوشیِ همراهی ام آکنده سازم
و مشکلات تو را برطرف نمایم و روزی تو را مهیا گردانم.
نام مرا بر زبان آور و مرا یاد کن تا من نیز به یاد تو باشم.
اگر مرا پنهانی یاد کنی ،
تو را پنهانی یاد می کنم
و اگر نامم را آشکار و در حضور همگان بر زبان آوری ،
در جمعی گرامی تر از جمع آدمیان
از تو یاد میکنم ...
یاد مرا پیش آدمیان فریاد کن تا نام تو را
پیش فرشتگان خویش برآورم
که چون در خلوت به مناجات من می نشینی و به عبادت من بر می خیزی
به فرشتگان خود می گویم:
بنگرید بنده ام چگونه از دیگران گسسته
و به من پیوسته
و رشته مهر و الفت به ذکر من بسته است.
شاهد باشید که او را آمرزیدم
و او را برای خویش برگزیدم.
#حدیث_قدسی1
نه از دست دادن معشــوق
نه رفتن یــار و نه تنهــایی
هیــچکدام پــایان انسان نیست
پایان آدمیــزاد بـــی خداییــــست
❤️
❣گاهی خدا ...
با دستِ تو...
دستِ دیگر بندگانش را میگیرد.
❣با زبان تو...
گره کار بنده ای را باز میکند...
❣با انفاق تو...
گرسنه ای را سیر و عریانی را میپوشاند ...
❣با قدم تو...
مشکلی را حل میکند....
وقتی دستی را به یاری میگیری.
❣بدان که در آن زمان دستِ دیگر تو،
❣در دست خداست..
اجازه دهید کلماتتان …
باعث قوت قلب دیگران شود ،
❣الهام بخش شان باشد …
و مسیرشان را روشن کند .
❣اجازه دهید اعمالتان …
زنجیرهای دیگران را باز کند
اجازه دهید دست هایتان …
❣چشم بند را از دید دیگران کنار بزند
❣اجازه دهید عشقتان …
یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد .
❣و در پایان اجازه دهید محبت شما ...
نمایشی از محبت خالق مهربان و کاینات باشد …
❣همواره دستان خداوند در دستانتان.......
♥️عشق مڹ :♥️
♥️ﺗـــــــۅ ﻣﺮﺩﺍﻧـــہ ﭘﺎےِ ﻣـــــڹ ﺑﻤﺎڹ♥️
♥️ﻣـــــڹ ﭘﺎےِ ﺩﻧﯿﺎﯾﻤﺎڹ ﻣـــــےﻣﺎﻧمــــ♥️
♥️ﺗـــــۅ ﺑﺨﻨــــﺪ♥️
♥️ﻣـــــــڹ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ مےﺧﻨﺪﺍﻧـــــمـــــ♥️
♥️ﺗــــــۅ بنشیڹ♥️
♥️ﻣـــــڹ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑـــہ ﺩﻭﺭِ ﺗـــــۅ مےﮔﺮﺩﺍﻧمـــــ♥️
♥️ﺗــــــۅ ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧــــہ ﺩۅﺳﺘمـــــ ﺩﺍﺷﺘـــہ ﺑﺎﺵ ...♥️
♥️ﺗﺎ ﻣــــــڹ ...♥️
♥️ﻋﺎﺷﻘﺎﻧـــہ بــرایت بـمیـرمـــــ♥️
♥️دلمــ میخۅاهد تمامـــــ حس نابمـــــ را برایت بنۅیسمـــــ...!♥️
♥️میدانے گاهے دلمـــ میخۅاهد از شدت ایڹ دۅست داشتڹ بمیرمـــــ...♥️
♥️میخۅاهم داستانے از علاقہ ام بہ تۅ بنۅیسمـــــ♥️
♥️یکے بۅد یکے...بیخیال...!!♥️
♥️خلاصہ اش میشۅد دۅستت دارمـــــ...♥️
♥️احساس مرا اندازه نگـــــیـــــر...♥️
♥️تۅ را بے اندازه دۅست دارمـــــ....♥️
♥️قشنگ تــریڹ بــهـۅنــہ زندگیــمـــــ....♥️
دو چیز انسان را نابود میکند :
1⃣ مشغول بودن به گذشته
2⃣ مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند آینده را از دست میدهد!
و هر کس نگهبان رفتار دیگران باشد، نصفی از آسایش و راحتی خود را از دست میدهد!
بهترین انتقام در زندگی این است
که به راه خود ادامه دهید و اتفاقات بد را فراموش کنید
به هیچکس اجازه ندهید از تماشای رنج شما لذت ببرد!
شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید
و مسیر زندگیتان را به زیبایی ترسیم کنید ...
با حــــــــس عجیبـــــــی با حـــــال غریبـــــــــی . . . دلــــــــــــ♥ـــــم تنگــــــــــته
پـــــر از عشــــــق و عــــــــادت بدون حســــــــادت . . . دلـــــــــــــ♥ـــــم تنگــــــــــته
گلــــه بی گلایــــــــــه بدون کنــــایــــــــــه . . . دلـــــــــــــ♥ــــــم تنگــــــــــته
پــــر از فکـــــــر رنگــــــــــی یـــــــــه جور قشنگـــــــــــی . . . دلـــــــــــــــ♥ــــــم تنگــــــــــته
یکی بود...یکی نبود...
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد. پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود!
من و تو و باران
من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است بی چتر حس پرسه زدن ها نگفتنی است پاییز با تو فصل دل انگیز بوسه هاست با تو صدای بارش باران شنیدنی است ابری و چکه می کنی و مست می شوم طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است خیسم شبیه قطره ی باران ، شبیه تو تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است این جاده با تو تا همه جا مزه می دهد این راه ناکجای من و تو رسیدنی است باران ببار ! بهتر از این که نمی شود من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است !